فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

برترینِ زنان امتش، فاطمه سلام الله علیها بود.

پسرانش نیز پسران تو و فاطمه.

و تو، همان نفس پیامبر بودی...

جان پیامبر...

 

+ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (سورهٔ آل‌عمران-آیهٔ ۶۱)

+ دلم هوای دو رکعت نماز بالاسر

+ دانلود صوت: http://bayanbox.ir/info/6159342440974804073/EbnAbbas-Moavieh-MobarezClip.com

ماجرا از یک کلید شروع شد!!!

کلیدی که می توانست خیلی از قفل ها را بازکند! همانطور که قفل های زیادی را هم باز کرد...

اما عجیب اینجاست که این کلید فقط به قفلِ در هایی میخورد که پشتش شیطان صفتانی چون امریکا ایستاده بودند...

و چه قفل هایی را که باز نکرد به روی دشمنان اصلی نظام...

از آن تماس تلفنی و مذاکره پشت در های بسته گرفته تا تجهیزات هسته ای که مهر پلمپ خورد و سانتریفیوژ هایی که از حرکت ایستاد...

همان ایرانی که هشت سال در مقابل تمام دنیا ایستاد، حالا توافق دولتمردانش با آمریکا شده است یک افتخار...

کاش یکی صدای ما را به این اصطلاحا افتخار آفرین ها میرساند و می گفت که رابطه با دشمن، برای هیچ ملتی افتخار نبوده است...  توافق با دشمنی که جوانان مملکتمان را زیر آتش گلوله به خون غلتاند، افتخار ندارد... ذلت دارد.

البته شاید چون آن زمان به جای خاکریز ها و سنگر های خط مقدم و یا حتی پناهگاه های شهری و زیر زمین خانه ها، به خارج از مرز های وطن پناه برده بودند! افتخار آفرینی های جوانان سرزمین را ندیده اند و بعضی دستاورد های خودشان را (نظیر تعلیق هسته ای به ازای برداشتن چند تحریم جزئی!) افتخار می نامند...

اگر توافق با آمریکا چیزی جز ذلت بود، قبل از پر پر شدن شهدای دفاع مقدس و شهدای هسته ای و ریخته شدن خون پاکترین جوانان پا گذاشته بر کره ی خاکی، قید دشمنی را میزدیم تا لااقل امروز شاهد دل های داغ دیده ی مادران و همسران و فرزندان شهدا نباشیم..

توافقنامه ی امروز، همان جام زهر598 است که اکنون نثار شهدای هسته ای شده...

و آمریکا همان شیطان بزرگ است که امام خمینی رحمت الله علیه فرمودند:

 

 

آقا تو بیا به شهر ظلمانی ما،

شاید که به یک نگاه تو 

حر گشتیم...

 

+ آزاده بودنم آرزوست...

+ کاش در راه تو، مادرم به عزایم بگرید...

+ این المنتقم؟

+ عجـّــــــــــل یابن العسگری.

صوت: بخشی از سخنان استاد پناهیان با موضوع فطرت حسینی

 


دریافت

 

فرار و قرارم به سوی توست...

بودنم با توست...

کاش رفتم نیز با تو باشد...

 

+ اگه اشکی ریختید، ما رو از دعاتون بی بهره نذارید لطفا...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلسَّلامُ عَلَی الدِّمآءِ السّآئِلاتِ
سلام بر آن خون های جاری... 


برنامه ی سی و دوم رادیو افسران منتشر شد...

برای دانلود، کلیک کنید.

بعضی ها انگار...

بعضی ها انگار واژه ای دم دست تر از بسیج سراغ ندارن.

انگار آسمون در هاش رو باز کرده و چند تا جوون افتادن روی زمین فقط و فقط برای اینکه بشن سپر بلای ملت...

جنگ که شد، خیلیا رفتن جنگ. اما خیلیا هم نرفتن و گفتن " مگه بسیج چی کاره است که ما بریم؟ "

یه مدت که گذشت، برای خالی نبودن عریضه گفتن " اگه این بسیجیا کوتاه بیان، صدام هم دست از جنگ میکشه. "

واژه ی بسیج طبق معمول کلمه ای بود برای پر کردن هر جا که جای مقصر خالی بود!

و همیشه هم یه عده بودن که برای حل مشکلاتشون بازم یه راست میرفتن سراغ بسیج. تا گره ای به کارشون افتاد و ناامنی حس کردن، " پس بسیج کجاست؟ " و تا مشکلی پیش میومد و مقصر پیدا نمیشد، " حتما کار بسیجه. "


و اینطور شد که اسبابِ مَشاکل هم راه حل مناسبی برای ادامه خرابکاری ها و مشکل آفرینی هاشون پیدا کردن. بــــــــــله.. با لباس و ظهر بسیجیا هر کاری می خواستن میکردن.

تمام مطالب این وبلاگ،هدیه ای است ناچیز به محضر آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه.. التماس دعای فرج