فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

۱۴ مطلب با موضوع «فانوس نوشت» ثبت شده است

نام خودشان را هم گذاشته اند حقوق بشر..

اما این که از دیدگاه آنان "بشر" چه معنی دارد را الله اعلم.

تا کنون ثابت شده مردم بی گناه فلسطین، یمن، بحرین، سوریه، عراق و... از این محدوده ی بشریت خارج هستند.

یا شاید هم خارج نیستند اما سهمشان از حقوق بشر، فقط اطلاع از تعداد مجروحین، کشته ها، آواره ها و... است.

راستی داشت از قلم می افتاد.. هر چند وقت یک بار، یک بیانیه هم صادر میکند که مثلا آهای ملت خون ریز عزیز، اگر دلتان خواست، خوشحال میشویم چند صباحی اعلام آتش بس کنید که لااقل این بیچاره ها برای چند لحظه هم که شده، آسمان را به رنگ آبی ببینند و به جای دود و باروت، اکسیژن تنفس کنند. یا لااقل بگذارید این کودکان به نبود پدرانشان عادت کنند و بعد مادرانشان را هدف بگیرید.

و این شد که اسم حقوق بشر می آید، نمیدانیم بگرییم برای جا به جا شدن معنی بشریت یا...

یا بخندیم به این خود مدافع حقوق بشر پنداری ها!

و این شد که سال هاست نامش را در نوشته ها و گفته ها و پنداشته هایمان گذاشتیم حقوق بی بشر... ضد بشر.



پیش نوشت: کلیپ صوتی از سخنان حجت الاسلام و المسلمین پناهیان (برای دانلود کلیک کنید.)

آقای ما، سید علی آقای خامنه ای

خیلیا آقای ما رو نمیشناسن. خیلیا هم با آقا مخالفن. یا حتی دشمنن. متاسفانه توهین هم میکنن و... .

و احتمالا خیلی هم با این عده برخورد داشتیم و بحث کردیم...

یه سری معاند هستن (خودشون رو به خواب زدن و بیدار هم نخواهند شد!)، 

یه سری هم سَرِ دشمنی دارن (شاید برای منافع خودشون یا هر چیز دیگه..

ما به این دسته ها کار نداریم...

ولی یه دسته دیگه هستن که فقط مخالفن! همینجوری الکی! ژست روشنفکری!

یا کلا عقیده ای ندارن! چون براشون مهم نیست...

نظر شخصی من اینه که با این افراد، نه بحث لازمه نه سند و مدرک و آیه قرآن و حدیث و... .

فطرت انسانی ما، آقا رو پذیرفته.

چون آقای ما یه آقای معمولی نیست.

چون فطرت، جانشین ولی خدا رو دوست داره!

دست بذاریم رو فطرت ها...

بسم رب الحسین...

نمیدانم این نگاشته، یک دلنوشت است یا عقل نوشت.
اما وقتی نام حسین علیه السلام به میان می آید، دل و عقل سرگردان می شوند. بی سر و سامان میشوند. عقل سر، اسرار گشایی دل میکند و اسرار دل، یک صدا فریاد حسین بر می آورند.
و سرّ ملکوتی عالم چیست جز سر مبارک امام عشق؟
از روزی که تاریخ، نام حسین را با خون نگاشت، قلم شرم کرد که جوهری جز خون هویدا کند و دست، خجل شد از گرداندن قلم... و اینگونه بود که هرجا نام حسین آمد، اشک و خون به نمایندگی از عشق به میدان آمدند.
اگر یک روز حسین علیه السلام شیرخواره به دست گرفت، نه برای این بود که اندکی آب بگیرد که طفل رضیع حسین هم در اقتدای عمو، آب برای چه؟
شیرخواره در میدان " هل من ناصر " حسین بود به تاریخ بشریت که یا اهل العالم، حسین و ذلت در یک جا نمی گنجند.
و هرچند انسان را "انسان" نام نهادند، که نسیانگر است و فراموشکار، اما از همان آغاز که آدم " یا قدیم الاحسان بحق حسین" را گفت، سرشتش با احسان حسین پرورش یافت و گل وجود آدم، با یاد حسین بود که انسان خاکی را ساخت.
و اینگونه شد که تا امروز، فطرت های حسینی، بی یا حسین می میرند... 
حال یاد حسین را چگونه می توان فراموش کرد؟
و هرچه فراموش شود، مگر انسان می تواند هستی خود را فراموش کند؟
نام حسین که می آید، فرقی نمی کند عاشورا باشد یا نه دی... کربلا باشد یا تهران... یزید باشد یا پیروانش...

یکی از مهمترین مسائل که سال هاست در جمهوری اسلامی درباره ی آن بحث می شود، مسئله ی استفاده از ماهواره است. موضوع ماهواره تا جایی گسترده است که اکنون بخش قابل توجهی از بحث ها و برنامه های تلویزیونی، تحلیل های رسانه ای و یا حتی استفتائات مراجع و... به این موضوع پرداخته اند.

اما در بحث تهاجم فرهنگی و آسیب شناسی ماهواره، آنچه مورد توجه قرار می گیرد، ماهواره به عنوان یک رسانه است. یعنی هدف بررسی محتوا و برنامه های آن میباشد؛ نه ماهواره به عنوان یک ابزار یا وسیله.

همانطور که امروز استفاده از ماهواره در جمهوری اسلامی نهی شده است، در گذشته نیز استفاده از ابزار های دیگری - همچون ویدیو- برخلاف قوانین کشور بوده که البته امروز مانعی برای استفاده از آن ها نیست. علت این امر هم آموزش نحوه ی استفاده صحیح از آن وسیله است.

و حتی ممکن است برای استفاده از ماهواره نیز در آینده ممانعتی نباشد.

هم اکنون دریافت شبکه های ماهواره ای بدون گیرنده در بسیاری از شهر های مرزی کشور امکان پذیر است.

همچنین مجهز شدن تلفن های همراه ساخت خارج به گیرنده های امواج ماهواره ای و پخش ماهواره و... نیز ممکن می باشد که البته احتمالا در دستور کار غرب علیه ایران قرار دارد.

پس مسلم است که جمع آوری گیرنده های ماهواره و...، راهکار مناسبی برای جلوگیری از آسیب های ماهواره ای نیست و باید در برابر این وسیله، فرهنگ سازی شود.

ماجرا از یک کلید شروع شد!!!

کلیدی که می توانست خیلی از قفل ها را بازکند! همانطور که قفل های زیادی را هم باز کرد...

اما عجیب اینجاست که این کلید فقط به قفلِ در هایی میخورد که پشتش شیطان صفتانی چون امریکا ایستاده بودند...

و چه قفل هایی را که باز نکرد به روی دشمنان اصلی نظام...

از آن تماس تلفنی و مذاکره پشت در های بسته گرفته تا تجهیزات هسته ای که مهر پلمپ خورد و سانتریفیوژ هایی که از حرکت ایستاد...

همان ایرانی که هشت سال در مقابل تمام دنیا ایستاد، حالا توافق دولتمردانش با آمریکا شده است یک افتخار...

کاش یکی صدای ما را به این اصطلاحا افتخار آفرین ها میرساند و می گفت که رابطه با دشمن، برای هیچ ملتی افتخار نبوده است...  توافق با دشمنی که جوانان مملکتمان را زیر آتش گلوله به خون غلتاند، افتخار ندارد... ذلت دارد.

البته شاید چون آن زمان به جای خاکریز ها و سنگر های خط مقدم و یا حتی پناهگاه های شهری و زیر زمین خانه ها، به خارج از مرز های وطن پناه برده بودند! افتخار آفرینی های جوانان سرزمین را ندیده اند و بعضی دستاورد های خودشان را (نظیر تعلیق هسته ای به ازای برداشتن چند تحریم جزئی!) افتخار می نامند...

اگر توافق با آمریکا چیزی جز ذلت بود، قبل از پر پر شدن شهدای دفاع مقدس و شهدای هسته ای و ریخته شدن خون پاکترین جوانان پا گذاشته بر کره ی خاکی، قید دشمنی را میزدیم تا لااقل امروز شاهد دل های داغ دیده ی مادران و همسران و فرزندان شهدا نباشیم..

توافقنامه ی امروز، همان جام زهر598 است که اکنون نثار شهدای هسته ای شده...

و آمریکا همان شیطان بزرگ است که امام خمینی رحمت الله علیه فرمودند:

بعضی ها انگار...

بعضی ها انگار واژه ای دم دست تر از بسیج سراغ ندارن.

انگار آسمون در هاش رو باز کرده و چند تا جوون افتادن روی زمین فقط و فقط برای اینکه بشن سپر بلای ملت...

جنگ که شد، خیلیا رفتن جنگ. اما خیلیا هم نرفتن و گفتن " مگه بسیج چی کاره است که ما بریم؟ "

یه مدت که گذشت، برای خالی نبودن عریضه گفتن " اگه این بسیجیا کوتاه بیان، صدام هم دست از جنگ میکشه. "

واژه ی بسیج طبق معمول کلمه ای بود برای پر کردن هر جا که جای مقصر خالی بود!

و همیشه هم یه عده بودن که برای حل مشکلاتشون بازم یه راست میرفتن سراغ بسیج. تا گره ای به کارشون افتاد و ناامنی حس کردن، " پس بسیج کجاست؟ " و تا مشکلی پیش میومد و مقصر پیدا نمیشد، " حتما کار بسیجه. "


و اینطور شد که اسبابِ مَشاکل هم راه حل مناسبی برای ادامه خرابکاری ها و مشکل آفرینی هاشون پیدا کردن. بــــــــــله.. با لباس و ظهر بسیجیا هر کاری می خواستن میکردن.

میگویند این روز ها تشخیص حق و باطل دشوار شده... 
و راست هم میگویند. گاهی آنچنان باطل چهره ی حق می گیرد که نمی توان بطالتش را تشخیص داد.
اما گاهی نه تنها پنهان نیست که آنچنان پیداست که کسی توان کتمانش را ندارد.
گاهی حق، فریاد عدالت برمی آورد... 
اما مگر گوشی که میخواهد باطل را بشنود، جایی برای شنیدن حق هم گذاشته است؟
و درست مانند کسانی که می ترسیدند صدای رسول اسلام را بشنوند و اسلام آورند و از ترس، گوش هایشان را می گرفتند.
و آنها هم حق را به خوبی می شناختند.. اما بر حق، پشت کرده بودند.

و این می شود که صدای عدالت در حلقوم ها گیر میکند. بغض میشود. میترکد... و چه بی صدا.
و اگر کسی فریاد عدالت سر داد،
این روز ها، رسم مدعیان عدالت این شده 
که سرش بالای دار میرود...

و مگر حسین علیه السلام جز برای زنده ماندن فریاد "هیهات من الذله" قیام کرد،
که اکنون در میان ناله های "یا حسین"،
فریادش، پیامش، هدفش، آرمانش، عقیده اش و باورش فراموش شود؟

که اگر اینگونه نباشد، و برائت از باطل در وجودمان نباشد،
این میشود که امروز،
خبر میرسد:
حکم اعدام عالم مجاهد آیت الله شیخ النمر توسط وهابیت ملعون صادر شد...

و شیعیان، سکوت نخواهند کرد که همانا سکوت، ننگ است در برابر کفر.


+ و مگر جرمش چیست؟ بیان حق؟
+ این روز ها حق مظلوم است... هرچه که باشد؛ چه دین، چه باور، چه حرف، چه مذهب، چه تشیع و چه امام...
+ تشیع محکوم میکند...

 به نام خدای فاطمه سلام الله علیها

تا به حال چند بار از خداوند زیارت بقیع خواسته ایم یا ایوان طلای صحن امیرالمومنین را؟ چند سال در ایام شهادتشان سیاه به تن کردیم؟ چند بار از حب به آنان سخن گفتیم؟

اما آیا در میان این خواسته ها و حرف ها، در قلب هایمان جایی برای عشق به "زندگی" آنان گذاشته ایم؟ و در عقل هایمان جایی برای آموختن شیوه ی حیاتشان؟ و در اعمالمان جایی برای تقلید از اعمالشان؟

آیا فقط ادعای شیعه بودن می کنیم و یا علاوه بر آن، شیعه هم هستیم؟ مگر این نیست که شیعه باید پشت سر مولایش گام بردارد و بر جای پای او، قدم بگذارد؟

پس بهتر نیست زین پس، گاهی و تنها گاهی، لااقل نگاهی گذرا بر شیوه ی زندگی و سیره یشان بیندازیم؟

که اگر مسلمان نماهای پشت به اسلام کرده نبودند، اگر بعضی شیعیان بی بصیرت نبودند، آیا مزار اول بانوی اسلام پنهان میماند؟

اما نکته ی تفکربرانگیز و البته تاسف برانگیز ماجرا اینجاست که ما نیز شیعه ی علی هستیم... الگوی ما نیز فاطمه ی زهراست... اما زندگی هایمان نشانی از آن ها ندارد. دنیا، جایی برای فکر کردن به این بزرگواران و پیروی از آنان باقی نگذاشته است.

و حتی آنچه در اسلام و تشیع حرام گشته، در محدوده ی عرف جامعه جا گرفته است... آن هم جامعه ی منتظر.

و بگذارید راحت بگویم: الگوهایمان عوض شده اند. ارزش هایمان عوض شده اند. اصلا ما عوض شده ایم... ما عوض شده ایم چون ارزش وجودی خود را فراموش کرده ایم.

نکند روزی،چیزی جای ارزش های ما را بگیرد که دشمنِ ارزش های ماست... دشمنِ اسوه های ماست...

حواسمان باشد که تا به ارزش هایمان باز نگردیم و خود را پیدا نکنیم، مهدی فاطمه نیز نخواهد آمد... آری؛ نخواهد آمد.


و چه زیبا فرمودند استاد شهید مطهری، که چه بسا مردمی شعار مذهبی را بپذیرند. اما روح آن را نه...

روح تشیع، زندگی علی وار و فاطمه گونه است. صلح حسنی و صبر زینبی است...

و ما نیز شعار " هیهات من ذله" را پذیرفتیم...

اما مبادا روزی برسد که دیگر بی دینی و بی حیایی و بی غیرتی و حرمت شکنی و حلال کردن محرمات و... را ذلت ندانیم.

مبادا روزی برسد که هیهات در برابر ذلت سر ندهیم و این کلام، فقط لقلقه ی زبانمان شود.

و به راستی، آیا روح تشیع را پذیرفته ایم یا ....... .

 


 پیش نوشت! : برای مشاهده و دریافت فیلم، کلیک کنید.

 

اندر احوالات وزارت فرهنگ و ارشاد به اصطلاح اسلامی !!!؟

 

بگذارید مقدمه ی این مطلب، بی مقدمگی باشد... درد که مقدمه ندارد!!! آن هم دردی که از بی دردی عده ای نشات می گیرد.

پس بدون مقدمه...

وقتی ولی فقیه به عنوان راس نظام یک کشور، از دغدغه ی فرهنگی سخن بگوید، چه برداشتی می توان داشت؟

چرا نفرمودند دغدغه ی سیاسی یا اقتصادی یا... . زیرا همه ی این ها در سایه ی فرهنگ ایرانی-اسلامی به خوبی پیش می روند.

اگر سیاستمداران جامعه، فرهنگ سیاستمداری داشته باشند و به عزت ملی پایبند باشند، در پناه این فرهنگ، آیا تن به خفت خواهند داد؟

و اگر امور اقتصادی جامعه در راستای احکام اسلامی و قوانین کشور باشد، آیا مسائلی همچون کلاهبرداری رخ خواهد داد؟

و...

پس به این ترتیب، می توان فرهنگ و مسلما در پی آن وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را از حائظ اهمیت ترین بخش های کشور برشمرد....

اما...

ارزش یک دختر را خدایی میداند که او را در سنین کودکی برای عبادت برمیگزیند.

پیامبری میداند که فرمود: دختر باقیات الصالحات است...

کسی همچون امام صادق علیه السلام میداند که فرمود: پسران، نعمت‏ اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ‏ها سؤال مى ‏کند و به خوبى‏ ها پاداش مى‏ دهد .

ارزش دختر را خدایی میداند که هرکسی را لایق دیدن جسمش نکرد.

ارزش دختر را خدایی میداند که به بهترین مخلوقش حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم، دختری عطا کرد که هدایت یک جهان به عهده ی فرزندان اوست.

" انا اعطیناک الکوثر "

و آری، این هدیه ی الهی، یک دختر بود. یک خیر کثیر.


اما آیا هر دختری می تواند فاطمه ی زهرا سلام الله علیها باشد؟


این روزها، فاطمی زیستن بسی دشوار است.

چرا که دشمن نیروهایش را متمرکز کرده که دختر امروز، فاطمی نباشد... فاطمی نباشد که مبادا مادر کودکانی چون حسنین شود. فاطمی نباشد که مبادا برای امامش بین در و دیوار بسوزد و حتی یک آه، نگوید...


یا نمیخواهد دختر امروز همچون حضرت معصومه سلام الله علیها، اسوه ی دانش و مظهر فضایل و کرامات باشد...


میخواهد دختر امروز، زینبی نباشد... زینبی نباشد که مبادا صبر و استواری را از زینب بیاموزد. زینبی نباشد که مبادا در گرمایی چون گرمای طاقت فرسای عاشورا، حجابش را محکم تر از قبل حفظ کند.


و مبادا زینب وار، یاد شهدای کربلای فکه و هویزه و شلمچه و رود اروند را زنده نگه دارد و بر کفر و استکبار، لکه ی ننگ ضد بشریت را ماندگار کند.


خواهرم... دختر ایران زمین...

اینجا، سرزمین آلاله های در خون خفته ای است که رفتند تا دیگر چادری خاکی نشود...

رفتند تا قلب امامشان یاد چادر های خاکی شام نیفتد...

رفتند تا روضه ی شام و مدینه تکرار نشود...




بسم الله الرحمن الرحیم


این روز ها، آسمان جهان آفتابی است.

کولر ها روشن... بادبزن ها بر دست... هرکس دنبال سایه ای می گردد تا از پرتو های آفتاب در امان باشد...

اما در غزه،

اشعه های آفتاب، با خود موشک می آورند... موشک که چه عرض کنم؟ قاتل اطفال...

و زنان و کودکان غزه، به دنبال پناهگاه.

اگر سازمان ملل این است، پس ترجیحا تا فلسطین هم یک ملت است، نامش را بردارند...

اگر این است رسم حقوق بشر، بشر آفتاب را هم نمیخواهد...


من سمع منایا ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم...


اینک، شرط مسلمانی من و تو این است که ندای خواهران و برادران دینی خود را در فلسطین لبیک گوییم.

این بار، عاشورایی دیگر در کربلای غزه به راه افتاده...

ندای "هل من ناصر" را نمی شنوی؟ شاید این بار، از جانب قلب شکسته ی امام زمانت باشد...

امروز، خط مقدم فقط غزه نیست... فقط مسجدالاقصی نیست... فقط فلسطین نیست...

امروز، خط مقدم در دستان توست...

دشمن مسلمین، امروز اسلحه ای به دست تو داده تا به یاریش بروی...

و تو، تا وقتی در مرز های خودت هستی، حس میکنی که اکنون بهترین استفاده را از ابزار دشمن میکنی و شاید نامش را هم حقه ی جنگ نرم بگذاری...

امروز، با خودت عهد ببند تا اسلحه ی دشمنت را بشکنی...


ما دلاری به اسرائیل نمی دهیم که حتی بخواهد بند کفش یک سرباز پست فطرت اسرائیلی شود...

و بعد اسلحه به دست گیرد و به سمت یک کودک معصوم که می توانست از یاران صاحب الزمان باشد، شلیک کند...



با حذف وایبر، واتس آپ، گوگل، فیس بوک و... و استفاده نکردن از این ها، به یاری مسلمین غزه برویم...

و همچنین تحریم و استفاده نکردن از محصولات اسرائیلی، حتی یکی از محصولات شرکت پپسی و کوکاکولا و ...



در ادامه بخوانید: (به صورت مختصر و کوتاه)

1. چه ربطی به اسرائیل دارد؟
2. جایگزین چیست؟


بخشی از بیانات امام خامنه ای مد ظله العالی در تاریخ 19/9/1369

" مسائل فرهنگی، حقیقتا در خور این است که به آن، با سعه ی صدر و اهتمام و دلسوزی عمیق و همراه با خبرگی و کارشناسی رسیدگی شود.

همه ی کار ها را خبره ها انجام می دهند؛ چرا کار فرهنگی را خبره ها نباید انجام بدهند و هرکسی وارد میدان کار فرهنگی بشود و چیزی بگوید و نظری بدهد و اقدامی بکند؟

متاسفانه خیلی از کسانی که می توانند کار فرهنگی بکنند، به کار های اجرایی یا سیاسی مشغول اند. یا حتی اگر با نام فرهنگی هم حضور دارند، باطن کار، کار سیاسی است..."


اولین نکته ای که از این بیانات آقا به دست می آید این است که فرهنگ ، چیزی نیست که یک روزه تغییر کرده باشد و از حالت فرهنگ جنگ و انقلاب بیرون آمده باشد که حالا هم بخواهد یک روزه درست شود..

پس نسبت به مسائل فرهنگی باید با دقت و صبر و حوصله و بدون شتاب و توقع بی جا عمل کرد.

همانطور که امام خامنه ای اول فروردین امسال در حرم مطهر رضوی هم فرمودند، " فرهنگ ، به معنای هوایی است که ما تنفّس میکنیم..." هوا را که نمی توان به این سادگی عوض کرد...

نکته ی دوم این است که مسائل فرهنگی هم مانند هر کار دیگری نیاز به یک عملکرد کارشناسانه و دقیق دارند.

کار فرهنگی یک کار بی اساس و ساده نیست که هرکسی بتواند در این راستا نظر دهد و آن را به عهده بگیرد. به همین علت یکی از توصیه های اکید آقا این بوده است که مسئولانی که در زمینه ی فرهنگ توانایی دارند، به جای فعالیت در امور دیگر و مسائل سیاسی، در همین زمینه ی فرهنگ فعالیت کنند. پس کار فرهنگی حتی از کار سیاسی هم مهمتر و همه جانبه تر است.

چرا که اقتصاد، سیاست، دیانت و...، همه در گروی فرهنگ هستند و با رفع مشکلات فرهنگی، به سادگی می توان مشکلات آن ها را نیز از میان برداشت.

و نکته ی قابل توجه اینجاست که این بیانات، مربوط به سال1369 بود.

اما در سال 1393...


امروز داشتم میرفتم نماز..

یه دفعه دیدم یه دخترخانم داره پشت سرم میاد..

گفت: خانم ببخشید.. شما میرید مصلی؟

گفتم: بله

- برای نماز جمعه میرید دیگه؟

- بله

- میشه.. یعنی اشکال نداره... (انگار خجالت میکشید بقیه حرفش رو بزنه:|)

- میخوای با هم بریم؟

خوشحال شد و گفت: بله.. راستش من اولین بار هست که میام نماز جمعه. امسال هم اولین ساله که روزه برام واجب شده.

- میدونی خدا چقدر دخترخانم هایی مثل تو که با زبون روزه میان نماز جمعه رو دوست داره؟

- ولی هوا خیلی گرمه.. منم اومدم نماز جمعه که سرگرم بشم و چند ساعت بگذره. اگه می موندم خونه شاید روزه ام رو میخوردم..

رسیدیم مصلی. داخل مصلی پر شده بود. مجبور شدیم بشینیم توی حیاط. خیلی خیلی گرم بود..

گفتم: اسمت چیه؟

گفت: ملیکا.

- یه چیزی بگم؟

- بگو عزیزم.

- راستش من چون بار اولمه که میام،نمیدونم چه جوری نماز جمعه میخونن. میشه شما بگید؟

نماز رو براش توضیح دادم.

- میشه شما بلند بخونید تا من تکرار کنم.

- نه لازم نیست. فقط باید ذکر سجده و رکوع و تشهد و سلام و قنوت رو بگی که خودت هم بلد هستی.

خیلی گرمش بود. واقعا داشت از حال میرفت. هرچی کیفم رو گشتم، چیزی پیدا نکردم که بادش بزنم. سرش رو گذاشت روی پای من و با چادرم بادش زدم..

 ماهوارهmahvareh


میدونستم رفته خونه ی دوستش..

همیشه نگران رفت و آمدش توی اون خونه بودم.. اما چیکار میکردم؟ نمی تونستم راضیش کنم.

این بار، وقتی برگشت خونه، دیگه نتونستم طاقت بیارم. صبرم تموم شد.. 


بهش گفتم: آخه عزیز من، تو که نمیدونی تو دل من چی میگذره وقتی میری اونجا.. هروقت یاد اون دیش ماهواره شون میفتم، دلم میلرزه..

میگه: آخه مادر من، این که نگرانی نداره.. از چی نگرانی آخه؟ حیف که بابا راضی نیست.. وگرنه یکی هم برای خودمون میگرفتیم.. نمیدونم چرا همه عادت دارن جنبه ی منفی ماهواره رو ببینن. اینقدرا هم که شما میگید بد نیست.. ما حواسمون هست. میدونیم چی خوبه و چی بد.. فیلم که داره، مستند علمی هم که داره، اصلا تحلیل سیاسی میذاره که به عقل خود ایرانیا هم نمیرسه.. حتی روحانی هم دعوت میکنن تو برنامه هاشون. درباره ی دین هم حتی حرف میزنن. چی این بده آخه؟

میگم: چقدر ساده ای تو دخترم.. میدونی کی اینا رو برای تو و جوونایی مثل تو آماده میکنه؟ تو فکر کردی اینا نگران هستن که مبادا تو از علم و سیاست و دین جا بمونی؟
نه عزیزم.. نه دخترم.. باور کن اینا دلشون به حال تو نسوخته که بیان برات برنامه بسازن و ترجمه کنن و بفرستن و این همه وقت و هزینه صرف کنن..
آخه عزیز من، اینا اگه اهل کمک کردن بودن، اگه دلسوزی می فهمیدن، الان وضع پدرت این نبود.. صدای خر خر سینه اش رو نمیشنوی؟ اینا اثر همون شیمیایی هایی هست که این بی شرفای لعنتی زدن..
اون صدام ملعون مگه چی از خودش داشت؟ هرچی ریخت رو سر این ملت رو این انگلیس و آمریکا بهش میرسوندن.. 


میگه: آره قبول دارم.. ولی الان که دیگه جنگ نیست.. وقتی ما حواسمون به خودمون و عقایدمون هست، چرا نباید از این امکانات استفاده کنیم؟ مهم فرهنگ استفاده است که ما داریم.. پس لازم نیست نگران باشی مامان من.

بغض گلوم رو گرفته بود.


تمام مطالب این وبلاگ،هدیه ای است ناچیز به محضر آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه.. التماس دعای فرج