فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بصیرت» ثبت شده است

بسم رب الحسین...

نمیدانم این نگاشته، یک دلنوشت است یا عقل نوشت.
اما وقتی نام حسین علیه السلام به میان می آید، دل و عقل سرگردان می شوند. بی سر و سامان میشوند. عقل سر، اسرار گشایی دل میکند و اسرار دل، یک صدا فریاد حسین بر می آورند.
و سرّ ملکوتی عالم چیست جز سر مبارک امام عشق؟
از روزی که تاریخ، نام حسین را با خون نگاشت، قلم شرم کرد که جوهری جز خون هویدا کند و دست، خجل شد از گرداندن قلم... و اینگونه بود که هرجا نام حسین آمد، اشک و خون به نمایندگی از عشق به میدان آمدند.
اگر یک روز حسین علیه السلام شیرخواره به دست گرفت، نه برای این بود که اندکی آب بگیرد که طفل رضیع حسین هم در اقتدای عمو، آب برای چه؟
شیرخواره در میدان " هل من ناصر " حسین بود به تاریخ بشریت که یا اهل العالم، حسین و ذلت در یک جا نمی گنجند.
و هرچند انسان را "انسان" نام نهادند، که نسیانگر است و فراموشکار، اما از همان آغاز که آدم " یا قدیم الاحسان بحق حسین" را گفت، سرشتش با احسان حسین پرورش یافت و گل وجود آدم، با یاد حسین بود که انسان خاکی را ساخت.
و اینگونه شد که تا امروز، فطرت های حسینی، بی یا حسین می میرند... 
حال یاد حسین را چگونه می توان فراموش کرد؟
و هرچه فراموش شود، مگر انسان می تواند هستی خود را فراموش کند؟
نام حسین که می آید، فرقی نمی کند عاشورا باشد یا نه دی... کربلا باشد یا تهران... یزید باشد یا پیروانش...
تمام مطالب این وبلاگ،هدیه ای است ناچیز به محضر آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه.. التماس دعای فرج