فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

فانـوس313

به امیدی که تو فانوس شب من باشی، یابن الحســــــن...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بسیجی» ثبت شده است

بعضی ها انگار...

بعضی ها انگار واژه ای دم دست تر از بسیج سراغ ندارن.

انگار آسمون در هاش رو باز کرده و چند تا جوون افتادن روی زمین فقط و فقط برای اینکه بشن سپر بلای ملت...

جنگ که شد، خیلیا رفتن جنگ. اما خیلیا هم نرفتن و گفتن " مگه بسیج چی کاره است که ما بریم؟ "

یه مدت که گذشت، برای خالی نبودن عریضه گفتن " اگه این بسیجیا کوتاه بیان، صدام هم دست از جنگ میکشه. "

واژه ی بسیج طبق معمول کلمه ای بود برای پر کردن هر جا که جای مقصر خالی بود!

و همیشه هم یه عده بودن که برای حل مشکلاتشون بازم یه راست میرفتن سراغ بسیج. تا گره ای به کارشون افتاد و ناامنی حس کردن، " پس بسیج کجاست؟ " و تا مشکلی پیش میومد و مقصر پیدا نمیشد، " حتما کار بسیجه. "


و اینطور شد که اسبابِ مَشاکل هم راه حل مناسبی برای ادامه خرابکاری ها و مشکل آفرینی هاشون پیدا کردن. بــــــــــله.. با لباس و ظهر بسیجیا هر کاری می خواستن میکردن.

تمام مطالب این وبلاگ،هدیه ای است ناچیز به محضر آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه.. التماس دعای فرج