به نام خدای فاطمه سلام الله علیها
تا به حال چند بار از خداوند زیارت بقیع خواسته ایم یا ایوان طلای صحن امیرالمومنین را؟ چند سال در ایام شهادتشان سیاه به تن کردیم؟ چند بار از حب به آنان سخن گفتیم؟
اما آیا در میان این خواسته ها و حرف ها، در قلب هایمان جایی برای عشق به "زندگی" آنان گذاشته ایم؟ و در عقل هایمان جایی برای آموختن شیوه ی حیاتشان؟ و در اعمالمان جایی برای تقلید از اعمالشان؟
آیا فقط ادعای شیعه بودن می کنیم و یا علاوه بر آن، شیعه هم هستیم؟ مگر این نیست که شیعه باید پشت سر مولایش گام بردارد و بر جای پای او، قدم بگذارد؟
پس بهتر نیست زین پس، گاهی و تنها گاهی، لااقل نگاهی گذرا بر شیوه ی زندگی و سیره یشان بیندازیم؟
که اگر مسلمان نماهای پشت به اسلام کرده نبودند، اگر بعضی شیعیان بی بصیرت نبودند، آیا مزار اول بانوی اسلام پنهان میماند؟
اما نکته ی تفکربرانگیز و البته تاسف برانگیز ماجرا اینجاست که ما نیز شیعه ی علی هستیم... الگوی ما نیز فاطمه ی زهراست... اما زندگی هایمان نشانی از آن ها ندارد. دنیا، جایی برای فکر کردن به این بزرگواران و پیروی از آنان باقی نگذاشته است.
و حتی آنچه در اسلام و تشیع حرام گشته، در محدوده ی عرف جامعه جا گرفته است... آن هم جامعه ی منتظر.
و بگذارید راحت بگویم: الگوهایمان عوض شده اند. ارزش هایمان عوض شده اند. اصلا ما عوض شده ایم... ما عوض شده ایم چون ارزش وجودی خود را فراموش کرده ایم.
نکند روزی،چیزی جای ارزش های ما را بگیرد که دشمنِ ارزش های ماست... دشمنِ اسوه های ماست...
حواسمان باشد که تا به ارزش هایمان باز نگردیم و خود را پیدا نکنیم، مهدی فاطمه نیز نخواهد آمد... آری؛ نخواهد آمد.
و چه زیبا فرمودند استاد شهید مطهری، که چه بسا مردمی شعار مذهبی را بپذیرند. اما روح آن را نه...
روح تشیع، زندگی علی وار و فاطمه گونه است. صلح حسنی و صبر زینبی است...
و ما نیز شعار " هیهات من ذله" را پذیرفتیم...
اما مبادا روزی برسد که دیگر بی دینی و بی حیایی و بی غیرتی و حرمت شکنی و حلال کردن محرمات و... را ذلت ندانیم.
مبادا روزی برسد که هیهات در برابر ذلت سر ندهیم و این کلام، فقط لقلقه ی زبانمان شود.
و به راستی، آیا روح تشیع را پذیرفته ایم یا ....... .