
این جمعه،
آسمان اینجا هم دیگر نتوانست در نبودنت اشک هایش را پنهان کند...
تا کی غروب های چشم انتظاری؟
کاش زودتر برسد غروب جمعه ای که در کنارت،
اشک شوق می باریم...
خوش به سعادت آسمانی که تو زیرش قدم میزنی...
و من،
تنها دلخوشیم همین آسمان مشترک است...
بر آسمان دلتنگی مان، ببار...
آهای عشق، ادرکنی...
لعنت به شمر ، خنجر او کهنه مانده است...